حق

یادداشت های کم بیش روزانه یک دانش آموز
فالحق ما رضیتموه، والباطل مآ اسخطتموه
--------------------------------------------
حق آن است که آن را شما پسندیده،
و باطل آنچه شما از آن خشمگین باشید...


...........
آدرس قبلی : paramsy.blogfa.com
پیوندها
سه شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۰، ۰۵:۵۹ ب.ظ

من عموی سوم تیر 84 ام را می خواهم

شب و روز را خواب نداشت... چشمانش به رنگ خون شده بود..  باید روز را با آنهایی سر می کرد که شب را مانند نوزادی در خواب بودند. صبح که از خواب نازشان بیدارمی شدند به چشمان به رنگ خونش، طلبکارانه می نگریستند و دستور میدادند و به نظاره می نشستند با دستانی که  محکم کتشان را چسپیده بودند، خدایی نکرده باد نبرد دستمال قدرتشان را! نگو می خواسته اند ژست احمدی نژادی بگیرند و مانند خدمت گزاری واقعی بایستند واما  نایستاندند پای آن ایستادنشان... ریش های جدول بندی شده  و یقه های تا خرخره بسته شان، البته خوب می آید به آن جای مهر پیشانی... که بیایند و البته قدم رنجه ای بفرمایند، منتی بگذارند بر سر ما و در ستاد تو جانشان به در آید ، کلامی تکراری در گوش مردم فروکنند که حتی اگر تنها عکست را جلوی چشم مردم می گذاشتیم و فقط به آن نگاه میکردند بدون هیچ وِزوِزی، حتما می خواندند در چشمانت که این حب علی و ولی است که امید را، هم در چشم تو نشان میدهد و هم در آن چشمان به رنگ و خون درآمده... که هم چشمان  تو این را میگفت و هم همان چشمان:   که "علی تنها نماند" و این بود که تو را ناب کرد، و حرکت آن کودک را باعث شد.. او که تو را عمو صدا می زد با آن  امیدی که تو و همه ی دوستدارانت داشتید برایت دعا می خواند و حتی با همان دستان کوچکش کوچکترین کاری را که از دستش بر می آمد انجام داد و 300  CD تبلیغاتی را در یک روز رایت زد..و پخش کرد و کیف کرد و اینها همه برای این بود که علی تنها نماند...و اینها را همه در حالی انجام می داد که تا به حال نه تو را دیده بود و نه صدایت را شنیده بود ونه حتی خدمتی از تو چشیده بود و سنگینی بار حقارت آن هشت سال را به یاد می آورد که چه کشیده بود. وقتی که میگفتی"آمریکا غلط میکند"  و وقتی می گفتی "آقایان شما که میگویید پاروی دم ما نگذارید ، شما محدوده دمتان را مشخص کنید تا ما روی آن پا نگذاریم" چه کیفی می کرد ....و تو باوجود 1000کیلومتر دوری از او چه نزدیک میشدی به او...وقتی می دید تو دست ولی اش را می بوسی و اوپیشانی تو را، احساس می کرد که این را خود او انجام داده..

و تو را عمو صدا میزد... و خیلی دوستت داشت..وقتی عمویش رئیس جمهور میهنش شد خوش حال شد و فقط این را گفت که حالا هر روز او را در تلویزیون میبینم و این بود که هر بار اشک جلو چشمانش را می گرفت و مانع  دیدن تو می شد...

4 سال داشت تمام میشد و الحق که کم نگذاشتی برای مردم با آن جسم نحیفت که سراغت را داشت  از بی خوابی بستری بیمارستان میشدی و ...

کتابش بر می داشت و در ستاد ت  درس می خواند برای امتحاناتش .. اما این بارهم  همان ریش جدول بندی ها و یقه خرخره ای ها جور دیگری شده بودند.. شاید چنگ انداخته بودند به جان تو و جای خود را قرص محکم کرده بودند ...معلوم بود که دوباره دُمی در می آورند و سری تکان می دهند و خود را در عرش می بینند و مَلَک میشوند و گنده تر از دهانشان حرف میزنند...

حایلی میشوند میان تو و آ نکس که جانش را در دست می گرفت و تقدیم می کرد برای ارزش های مشترک تو و خودش ، و آنان که جانشان را قرص و محکم زیر کتشان با انگشت های هزار انگشتری  میگرفتند مثل اینکه  که طلسم کرده باشند تو را ، انگار صدای آن کودک را که حالا نوجوانی شده نمیشنوی که میگوید .."من عموی سوم تیر 84 ام را میخواهم...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۳/۳۱
حق ...

نظرات (۷)

سلام
خدا قوت
خییییییییییییلی متن قشنگی بود
احسنت
ما همه دلمون برا عمو محمود84 لک زده.
به روزم
یازهرا(س)
سلام
خیلی زیبا بود مثل همیشه
دیگه واقعا دارم به قلمت ایمان میارم
۳۱ خرداد ۹۰ ، ۲۲:۱۲ پیروسید علی
سلام علیکم
ان شاا.. تابستون خوب همراه با یه برنامه ی قوی درسی داشته باشی قبلا هم بهت گفتم یکی از صندلی های دانشگاه تهران برای سال بعد باید برای تو باشه
مطلبت عالی بود
یا حق
پاسخ:
ممنونم
۰۲ تیر ۹۰ ، ۰۹:۴۶ طلبه مبارز
باسلام
جالب بود.التماس دعا
۰۴ تیر ۹۰ ، ۰۰:۰۰ جامانده از قافله شهدا
سلام -خیلی عالی بود متن قشنگی نوشتی و خوشحالم که اینچنین قلمی داری - انشاء الله روز به روز موفقیت های بیشتر تو رو در نوشتن - درس- و زندگی شاهد باشیم.
اما این رو همیشه به یاد داشته باش و ندا بزن هرگز اجازه نخواهیم داد فرزندانمان در کتابشان بخوانند سید علی تنها ماند حتی اگر از سرهایمان کوه بسازند - لعن علی عدوک یا علی - موسوی و خاتمی مشایی و هر ناکسی که هست...
این عمو همون عموی 3 تیر است . این شمایید که عوض شدید . احمدی نژاد هیچ فرقی نکرده . همون خصوصیات 3 تیر 84 رو داره . فقط این خصوصیات پر رنگ تر شده . منتها شما اونموقع نمیتونستین ببینین . الان که پر رنگ تر شده دارید میبینید . سعی کنید با بصیرت تر باشید تا دیگه از انتخابتون پشیمون نشید .
به جای جواب های سطحی دادن به امثال من و نوشتن متن های احساسی می تونید به تحلیل کردن بپردازید و علت های حرفتون رو بگید . تفاوت های احمدی نژاد با قبلش رو بنویس .
۰۷ تیر ۹۰ ، ۰۰:۲۰ منتظری تنها
سلام
خیلی قشنگ بود...
منم عمو رو میخوام
اما اگه خودمون کمک کنیم و به خیلی چیزا دامن نزنیم عمو هنوز همون عمویه
فقط خدا پشت و پناهش باشه که تو دام نیفته
غصه نخور عزیزم
خدا با ماست...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">