Title-less
آن عنصر محفوظ در خزانه ی الهی ، ناب تر شدنش در وجود هر کس را در گرو امتحان های مهلکی قرار می دهد که جز به تقابل حق وباطل نیست. و بی شک به ستوه آمدن باطل و تحقیرش به وضوح در لگد مال کردن حق نمایان است.
آنجا که عشق به حق استوار است و خباثت باطل به هر چیزی چنگ می زند و نتیجه ای جز فرورفتنش در منجلابی که ساخته ندارد.
تاریخ هنوز خشم نیزه را بر سینه ی سمیه روی ریگ های داغ به یاد دارد و به گوش می رسد ضجه های باطل ، که تحقیر می شود با تسلیم بودن سمیه در برابر پروردگار محمد(ص).
و بانویی خدیجه را ، دوش به دوش محمد (ص) و ندای فاطمه را که : چنگ زنید به " حبل الله"
و خطبه های زهرا یی اش ار که فروریخت هیبت پوشالی جاهل را و بعد... کینه و غضب را و گوشواره های کوچه را و چادر خاکی را و چادر سوخته را و گوشواره و گوش پاره را و فتح خیبری ِ سپهدار ِ دست بسته ی ِ شام ِ شوم ِ شام را.
و خانه نشینی های شش ساله برای حفظ سنگر زهرایی را ..
و هنوز که هنوز است تاریخ می خواند ، مرضیه دباغ ها را ..سمیه های کردستان و فرنگیس حیدر پور ها را. شیر زنان خرمشهر را مادران ِ فرزندان ِ غیور رو ح الله را و مروه شروینی هایی که هر ثانیه چون گرگ د رکمین نابودی شان هستند.
و امروز آیات القرمزی ها قیام می کنند .. هرچند زنی با مو هایش روی آسفالت خیابان ها کشیده شود. هر چند مادری زیر دست و پا کتک می خورد. هر چند با شدید ترین شکنجه ها زندان های دشمن را تحمل می کنند... اما قیام می کنند.
همانگونه که سمیه با عزت ماند .. همانطور که فاطمه و خدیجه جاودان ماندند.. و همانطور که زینب ، کاخ ظلم را در هم کوبید ، و همانطور که دباغ ها مادر یک انقلاب شدند، پرچم عزتِ اسلام که امروز بر دوش زنان شیر دل مسلمان سرفراز است ، سرنوشتی را رقم می زند که پایانی جز " فان حزب الله هم الغالبون" ندارد.
----------------------------------
شاید برای ....
پرنده وقتی در قفس باشد آزاد تر است...
هرچه می خواهد آواز بخواند هراسی از قفس ندارد...
فقط یک چیز احتمال دارد آن هم فدای آواز شدنش است که این شاید آرزویش در قفس باشد..
خوب بود
چادر خاکی را و چادر سوخته را و گوشواره و گوش پاره را و فتح خیبری ِ سپهدار ِ دست بسته ی ِ شام ِ شوم ِ شام را.
(شام شوم شام رو خوشم اومد)