حق

یادداشت های کم بیش روزانه یک دانش آموز
فالحق ما رضیتموه، والباطل مآ اسخطتموه
--------------------------------------------
حق آن است که آن را شما پسندیده،
و باطل آنچه شما از آن خشمگین باشید...


...........
آدرس قبلی : paramsy.blogfa.com
پیوندها
پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۵۳ ق.ظ

آووکادو هفت دست آفتابه لگن هیچی

 ۱۰۰سال آزگار مثل آدم سرم را می انداختم پایین و هر وقت هوس می کردم، یک هندوانه ی ‏شیرین و آب دار و خوش رنگ و تو دل برو را به قیمت پول خردهای اضافه خرید نان و آن هم به شرط چاقو ‏می خریدم و دلش را هم می شکستم و گلش را می بلعیدم و آبش چکه چکه از اطراف دهانم جاری می شد و چه لذتی… حالا بعد از دیدن این همه وفا و مرام، یک بو گندوی فیسو اغفالم کرد.‏

 

اولش که دو اسکناس ده هزاری را حواله کردم فقط برای خرید دو عدد ناقابل و کاش دستم می شکست و ‏نمی خریدم؛ گفتم حتما می ارزد . نمی دانستم این آووکادوی تلخ ِ کدو گلابی را خریدم دانه ای ده ‏هزار تومان
می دانید می توانستم با این بیست هزار تومن چند تا سنگگ خاشخاشی بخرم و چقدر ‏باکلاس تر هم بود؟
‏ شما هم بودید و ظاهر مظلوم آن هسته ی صورتی اش را در اینستاگرام خارجکی ها می دیدید ‏عاشقش می شدید و اصلا فکرش را هم نمی کنید که مزه ی گوش پاک کن می دهد… یک سلولز تلخ ‏و بی بو و بی مزه… ولی سرشار از همه ویتامین ها و چربی سوزها و کوفت ها و زهر مارها..‏


اینقدر این لامزه را کنار هر کوفت و زهرماری دیزاین کرده بودند که دوست داشتم من هم فقط برای ‏چند عکس لاکچری و باکلاس اینقدر بی دقت باشم. این کار را هم کردم.. مزه اش توی سرم بخورد ‏که خوشمزه نبود… آمدم و در یک پست جداگانه اینستاگرامم شو آف تندرستی و سلامت رفتم که هر ‏دکتر تغذیه ای می دید لنگ می انداخت. می خواستم جبران آن ضربه ی بی مزگی اش را بکنم و ‏حداقل چند لایک کاسب بشوم. اما تمام بساطم را یک کامنت زیر و رو کرد گفت که این میوه های ‏تراریخته یِ دستکاری شده یِ وارداتیِ شیماییِ سرطان زایِ نسل بر چیننده ی ِ نفرین شده چیست ‏که می خرید؟!‏

 

همان حسی را داشتم که با کلی آب و تاب برای مادرم از کیکی که بدون فرگاز برای اولین بار پخته ‏بودم گفتم و یک نیشخند زد و گفت «همین ها را می خوری که می شوی عینهو خیک»! مثل وقتی که ‏دوش حمام را روی آب سرد و همان بالا بسته اند و تو ناغافل شیر آب را باز می کنی… 
و همین طور ‏کامنت پشت کامنت بود و پشت به پشت ناله و نفرین و فحش که این خزعبلات چیست که می ‏خورید و به ملت تبلیغش را هم می کنید که این زبان بسته های بی همه چیز هم بروند بی همه چیز تر ‏بشوند ؟

 

به صفحات تک تکشان رفتم. هر کدام حداقل یک بار یک سلفی با آووکادو هایی که خریده بودند ‏داشتند و این ها هم مالباخته هایی مثل من بودند. آن نفر اول هم که با کامنتش دومینوی فنادهنده ی ‏پست را شروع کرد به جای دو سه دانه یک کیلو اش را خریده بود.. فقط یک کامنت در حمایت از ‏پست من بود . خوشحال شدم و گفتم چه ذائقه ی تلخ پسندی چه انسان با شعوری که ضایعمان ‏نکرد. صفحه اش را چک کردم. تاجرمعروف میوه های استوایی بود و خود لاکردارش همان صفحه ‏های خارجکی را هم می گرداند. مثل شیر برنج وا رفتم
منتشر شده در http://rahrahtanz.ir/

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۳/۲۴
حق ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">