حق

یادداشت های کم بیش روزانه یک دانش آموز
فالحق ما رضیتموه، والباطل مآ اسخطتموه
--------------------------------------------
حق آن است که آن را شما پسندیده،
و باطل آنچه شما از آن خشمگین باشید...


...........
آدرس قبلی : paramsy.blogfa.com
پیوندها

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۱، ۰۹:۳۸ ب.ظ

حکایت هم چنان باقیست..

خواندن "خاطرات مرضیه حدیدچی"سعادتی بود که این ماه مبارک نصیبم شد . در حد توصیه کردن نیستم اما دوستان از شناختن  ایشان دریغ نکنند.

                                  

روزگاری که 313 را همه فقط به عنوان یک آمار داریم ،شناختن" مرضیه حدیدچی" و حدیدچی ها، به ما  می فهماند که هر کداممان جز یک کوله پر از شعار چیز دیگری نداریم.

کوله باری که باید اول از معرفت پر شود ، این اساسش را ما از اساس زده ایم و وقتی پی ریزی نداشته باشد ، تا ثریا هم که برود باز، پوچ است.

اطرافمان پر است از حدید چی ها یی که نه میشناسیمشان و نه آنطور که باید پستشان را تحویل گرفته ایم و در قبالش فقط عرق شرمی برای ما میماند و این که  تکرار کنیم، آقا یار" نخبه" می خواهد نه "نخاله"..

 گذشته از فضا یی که در این کتاب  با ظرافت توضیح داده شده ، از افرادی گفته شده که برای هر کدام یک کتاب حرف باقیست..

کسانی که از انقلاب می خوردند ، و کسانی که از خوردنشان گرفتند ، برای انقلاب...

 خانم حدیدچی ،  خاطره ای را نقل میکنند وقتی مسئولیت سپاه همدان را  بر عهده داشته اند . پسران امام جمعه وقت  همدان با تشکیلاتی وابسته به سازمان مجاهدین همکاری داشتند و از طرف پدر حمایت مالی و معنوی می شدند .روزی ، ماشین تویوتای  مصادره ای را دست یکی از بچه ای امام جمعه میبینند و دستور توقیف ماشین و بازداشت سرنشینایش را میدهند.

پدرشان هم خیلی سریع به سپاه می آید و با حالتی عصبانی  می گوید که شما چه حقی دارید که با پسران من چنین رفتاری داشته باشید؟ و تهدید می کند که من شما را اخراج  میکنم و...

خانم حدیدچی هم قول میدهند که به خانه شان بروند و ایشان را توجیه کنند.

وقتی  طبق قولشان به خانه آن امام جمعه میروند و از ماهیت سازمان و نحوه عضو گیری اش  برایش میگفتند ،احساس میکنند که فرد سومی هم دارد به این مکالمات گوش میدهد . وقتی درب یک اتاق را باز میکنند میبینند که خانم امام جمعه یک آیفون گذاشته و با ضبط صوت صدایشان را ضبط می کند.. و با وجود اینها باز هم امام جمعه و همسرش  اعتراض میکنند که به مقامشان توهین شده و بعد از گزارشی که خانم حدیدچی خدمت امام میبرند و تفتیش خانه امام جمعه و کشف چند قبضه سلاح ، امام نیز او را از امامت جمعه همدان خلع میکنند.

اما در همین کتاب از فردی به نام حاج آقا مختاران گفته شده. این فرد قبل از انقلاب مغازه ی قنادی ای داشته  که  آن  را می فروشد و خرج انقلاب میکند و از همان ابتدای تشکیل سپاه هم به یاری پاسداران میرود و به هیچ وجه حاضر نمی شود که حقوقی دریافت کند. و بعد ها می فهمند که همسر ایشان علاوه بر بچه داری و خانه داری در طی روز ، شبها جوراب می بافت و پسرش آنها را می فروخت و بدین شکل خرج زندگی را تامین می کردند.

این ها قصه های عجیب و دور از باوری نبودند، هنوز هم این حکایت ها هم چنان باقیست ....

.................................

این شبها برای سلامتی این مادر  انقلاب دعا کنیم

 

 

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۲۱:۳۸
حق ...
چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۱، ۰۷:۱۳ ب.ظ

20تمام

شاید همه چیز از یک لالایی شروع شود. وقتی برای یک نسل می خوانند

"لالاییت میکنم تا زنده باشی - کنیز حضرت معصومه باشی "

 با نسلی که  آفتاب لالایی  مهتاب لالایی بخوانند . 

نسلی که امتحانش را با این 

                        

به  سر کرد و نسلی که امتحانش آنلاین برگزار میشود.

نسلی که کیف میکرد با یک صد آفرین

         

                 

و نسلی که آنقدر صد آفرین الکی شنیده که اهمیتی نمیدهد.

  وقتی جای بیست هایی که چه مزه ای میدادند را رنگ های سرد گرفته نباید هم انتظار بیست را داشت.


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۱ ، ۱۹:۱۳
حق ...