از گذشتههای خیلی دور مسئلهی انطباق ذوالقرنین با شخصیتهای تاریخی مطرح بوده است. این انطباق در مرحلهی اول بیشتر در منابع اهل تسنن دیده میشود و در طول هزارسالهی اول تاریخ تشیع این انطباق کمتر صورت گرفته است. در تفاسیر 4 شخصیت به عنوان مصداق ذوالقرنین معرفی شدهاند.
ظاهراً قدیمیترین کسانی که این نظریه را مطرح کردهاند یکی ابن سینا است که در شفا این موضوع را مطرح کرده و دیگری فخررازی است. این دو نفر ظاهراً ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونی مشهور میدانند که فاتح ایران بوده است.
گزینهی دومی که در گذشتههای خیلی دور مطرح بوده تطبیق ذوالقرنین به یکی از پادشاهان یمنی است.

در القاب این پادشاهان کلمهی «ذو» زیاد به کار میرفت و میگویند ذوالقرنین هم از جملهی همین پادشاهان است. در اشعار قبل از اسلام یمن هم اشعاری از شعرای یمنی هست که به وجود ذوالقرنین در میان پادشاهان یمن افتخار میکردند. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه و ابن هشام از طرفداران این نظریه بودهاند. ظاهراً ابوریحان خیلی روی این قضیه اصرار دارد.
نظریهی سومی که بعدها مطرح شد مربوط به سر احمدخان هندی میشود. او نظرش بر این بود که ذوالقرنین نه اسکندر است و نه پادشاه یمنی، بلکه شخصی به نام شین هوآنگ تی است. این شخص یکی از امپراتوران چین بود که دستور ساخت دیوار چین را داد. ایشان صرفاً به دنبال یک سد محکمی میگشته است که مانع حملهی اقوام وحشی باشد و تنها موردی که با آن برخورد کرده دیوار چین بوده است. البته ظاهر دیوار چین با آن چیزی که در قرآن آمده متفاوت است. وکسی جز خود احمد خان طرفدار این نظریه نبوده.
بعد از این آقای ابوالکلام آزاد، که ظاهراً خیلی تحت تأثیر آرای سر احمد خان هندی بود، نظریهی چهارمی را مطرح کرد و ذوالقرنین را همان کوروش دانست. به نظرم قبل از ایشان کسی این مسئله را مطرح نکرده است بعدها این نظریه طرفداران بسیاری پیدا میکند.
ممکن است بعضی از افراد صریحاً نگفته باشند ما این نظریه را پذیرفتهایم، اما در فحوای کلامشان این موضوع به چشم میخورد. اولین کسی که این نظریه را وارد شیعه میکند مرحوم علامهی طباطبایی است. حدود 60 یا 70 صفحه از تفسیر المیزان به این موضوع اختصاص دارد. بعد هم دیگران از ایشان تبعیت میکنند. آقای مکارم شیرازی هم در کتاب تفسیر نمونه پنج شش صفحهای به این نظریه پرداختهاند. ظاهراً آقای جوادی آملی هم این نظریه را بر سایر نظریهها ترجیح دادهاند.
اطلاعات ما دربارهی کوروش کاملاً از غرب آمده است؛ یعنی، حتی یک کلمه دربارهی کوروش در منابع درجهی یک فارسی وجود ندارد. تمام کسانی که در این رابطه پژوهش کردهاند و به ما اطلاعات دادهاند، غربیاند و اکثرشان یهودیاند. از همه مهمتر این که اطلاعاتشان تطبیق عجیبی با تورات دارد.
همان طور که بیان شد، آیهی شریفه میگوید که ذوالقرنین بندهی صالح خدا بوده است. ضمن این که ممکن است اصلاً او موجودی غیر از آدم باشد، چرا که ذوالقرنین صاحب دو شاخ است. به هر حال، قرآن میفرماید او بندهی صالحی بوده است. بنابراین آیا میتوان او را با «اسکندر مقدونی» منطبق کرد؟ آیا او بندهی صالح خداوند بوده است؟تاریخنگاران دربارهی اسکندر نوشتهاند که او شرابخوار بوده و قتل و غارتهای بسیاری مرتکب شده است. وقتی او به جایی حمله میکرد، زمین سوخته به جا میگذاشت و همه چیز را نابود مینمود. چگونه میتوان چنین فردی را با عبد صالح خدا تطبیق داد؟
بنده از علمای تاریخ سؤال میکنم که چند سال است سلسلهی هخامنشیان شناسایی شده است؟ به عبارتی دیگر، از چند سال پیش بشر میداند که سلسلهای به نام هخامنشیان وجود داشته است؟بر اساس اسناد موجود، اطلاعات ما دربارهی هخامنشیان به 60 سال نمیرسد؛ یعنی، هنوز یک قرن نشده است که ما میدانیم سلسهی هخامنشیان وجود داشته است. تا قبل از آن هیچ کس چیزی دربارهی هخامنشیان نمیدانسته است. فردوسی وقتی از پادشاهان باستانی ایران صحبت میکند، هیچ اسمی از پادشاهان هخامنشی نمیآورد، چون اصلاً نمیداند هخامنشیان چه کسانی هستند. در صحبتهای بعضی از دوستان این تناقض وجود دارد که از یک سو میگویند اسلام و ایران مدیون فردوسی است و از سویی دیگر از کسی تجلیل میکنند که اصلاً فردوسی او را نمیشناسد.
بعد میگویند منشور او نسخهی حکومتداری دوران جدید است. نسخهای که فردوسی اصلاً آن را نمیشناسد. چگونه میتوان این دو گزاره را با هم جمع کرد؟ این هم از طنزهای روزگار ماست. ضمن این که وقتی بیشتر از 60 سال نیست که هخامنشیان را میشناسند، قطعاً کورش را هم بیشتر از 60 سال نیست که میشناسند، چون او پادشاه سلسهی هخامنشی بوده است.
سؤال دوم این است که چه کسانی کورش را به ما شناساندهاند؟ اطلاعات ما دربارهی کورش از کجا آمده است؟ آیا خودمان تحقیق کردهایم تا کورش را بشناسیم؟ یا این که با واسطه اطلاعاتی دربارهی او به دست آوردهایم؟ علمای تاریخ میدانند، اطلاعات ما دربارهی کورش کاملاً از غرب آمده است؛ یعنی، حتی یک کلمه دربارهی کورش در منابع درجهی یک فارسی وجود ندارد.
در واقع هیچ اطلاعات دست اولی دربارهی او به زبان فارسی نداریم که یک محقق و پژوهشگر ایرانی یا مسلمان و یا حتی شرقی آن را نوشته باشد. تمام کسانی که در این رابطه پژوهش کردهاند و به ما اطلاعات دادهاند، غربیاند و اکثرشان یهودیاند. از همه مهمتر این که اطلاعاتشان تطبیق عجیبی با تورات دارد؛ یعنی، منجی بنیاسراییل که آنها در تورات از او اسم بردهاند کورش نام دارد و مشخصاتش دقیقاً مانند همین کورش است...... ادامه دارد .....
---------------------
برگرفته از گفتگوی آقایان
"علی ریاحی "پژوهشگر تاریخ اسلام و علم الحدیثو "سیدحسین علوی" پژوهشگر تاریخ ایران و مسائل فرهنگی با پایگاه تحلیلی تبیینی برهان.