جمعه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۱۱:۱۷ ب.ظ
فاطمیه را نه زبانم قدرت گفتن دارد نه دستانم قدرت نوشتن
قبله مایل به تو |
یا حبیب الباکین
گفت : در می زنند مهمان است گفت: آیا صدای سلمان است؟ این صدا، نه صدای طوفان است مزن این خانهء مسلمان است مادرم رفت پشت در، اما
گفت:آرام ما خدا داریم ما کجا کار با شما داریم و اگر روضه ای به پا داریم پدرم رفته ما عزاداریم پشت در سوخت بال و پر، اما
آسمان را به ریسمان بردند آسمان را کشان کشان بردند پیش چشمان دیگران بردند مادرم داد زد بمان! بردند بازوی مادرم سپر،اما
بین آن کوچه چند بار افتاد اشک از چشم روزگار افتاد پدرم در دلش شرار افتاد تا نگاهش به ذوالفقار افتاد- گفت: یک روز یک نفر اما... شاعر :حمید رضا برقعی ------------------------------------------------------- توصیه میکنم به کاش میشد خدا را بوسیدسری بزنید قول میدهم غرق شوی در جملاتش
|
۹۰/۰۲/۱۶
اتفاقا این شعر رو با صدا و تصویر خود آقای برقعی شب شهادت ,شبکه ی 3 ,ساعت یک و نیم شب داشت پخش میکرد و چقدر متاسف شدم برای تلویزیون جمهوری اسلامی ایران که مزخرف ترین برنامه ها رو ساعاتی پخش میکنه که همه پای تلویزیون اند اما این چیزای فوق العاده رو اونم تو این ایام میذاره نصف شب که همه در خواب به سر میبرن
واقعا جای تاسف داره
واقعا...
یاحق