پسته بی مغز چون لب وا کند رسوا شود
نه دی که نزدیک تر میشود ، گام های محکم ملتی که آن روز خروش بر فتنه کردند ، بیشتر فشار می اورد بر قلب تیره دلانِِِِِِِِِِ تیره روز
آنقدر که چنگ می زنند تا از گورستانی که ملت دفنشان کرده اند سری بیرون بکشند ولی همین آرزوی مطرح شدنشان هم بر دلشان می ماند و هم با ضربه ای کوبنده تر به قعر جهنم دوعالمشان فرو می روند.
دوسال پیش که هر کدام به پشت گرمی پوشالی و حجیم از وهم خود یاوه می بافتند وبه قول خود به قصد تضعیف "ره بر" آمده بودند، تیری انداخته بودند در" روشنایی". در روشنایی چرا که خود بیش از همه به حقانیتش واقف اند و این عربده کشی ها همه از ضجه های پیش از مرگشان خبر میداد و میخواستند چند صباحی را در توهم آرزوی دیرینه و نهایی شان باشند که در اختلالات روانی ریشه داشت.
نامه ها یکی یکی از لجنزار وجودی هر کدام تراوش میکند و هر بار بخشی از وجود به تحلیل رفته شان را نابود می کند. درست عکس نتیجه ای را که یک جاهل انتظار دارد. نامه هایی را که لبیک به خزعبلات دیگری می دانند ، همان دست و پازدن های بی خردانه ی فردیست که غرق در دریا شده و با هر حرکت بیشتر به نابودی نزدیک می شود.