در این چند روزی که راهی سرزمین نور هستم و فرصتی برای آپ کردن نیست چند جمله ای را از کتاب "شاهد بیاورم" علی اکبر بقایی میگذارم که همین جملات کار یک سال آپ کردن را انجام میدهند امیدوارم با هاشون انس بگیرید . و آخرین کلامم
"به امیدی که دل خسته هوایی بخورد
وتبرک شود از گرد و غبار شهدا"
زندگی از شهادت آغاز می شود از حضور...
دلهامان همه ابری بود، جایی باران زد و جایی رعدوبرق، جمعی پرواز کردند و جمعی پروا ز پرواز..
زیبا ترین مرگ ها یا شیرین ترین ولادت ها ، شهادت است..
مردن را هراسی نیست، بیم من چگونه مردن است....
شهادت راز هستی است، و تا چشم ها کم سوست ، هماره راز خواهد ماند..
عجیب آنکه اسرار را به راز آمیز ترین واقعه، فاش میکنند ..
مگر مردگان هم شهید میشوند که ما شهید شویم، شهادت فقط برای زنده هاست..
آنان که یک عمر مرده اند ، یک لحظه هم شهید نمیشوند..
باورتان اگر نیست که میشود زنده بود و نبود ، مراببینید ،و اگر زنده نبود و بود، شهدا را ..
گروهی مرگ را در آغوش گرفتند و شهید شدند ، و ما را مرگ در بر گرفت و مردیم..
گروهی جان دادند و جان گرفتند،؛ ما جانمان را گرفتیم و جانمان ندادند..
سزای آنان که جان دادن را نگرفتند، جان کندن است..
می گویند :"جایشان خالیست"،د غافل که در نظام تکوینی ، هیچ جایی خالی نیست..
پس از آنها من نه از رفتن، که از مردن میترسم، می ترسم که مرده بمانم ، مرده بمیرم..
شهادت یعنی ماندن برای نماندن،و نماندن برای ماندن، شهادت یعنی ماندن ..
به ما گفتند بمانید، نگفتند در گل ..
شهادت را نه در جنگ، در مبارزه میدهند..
جمعی جسمهاشان تشییع شد، ما اسم هامان، خودمان..
زنهار!! هر که شهید نشود ، لاجرم خواهد مرد..
برای من که هنوز تلفظ عشق را نمیتوانم، شهادت آیامعنا خواهد داشت؟؟..
بالت اگر شکسته است...غمت مباد ، شهادت بال نمی خواهد .. حال می خواهد..
به بال ، نه !از بال که گذشتی، پرواز توانی کرد........................