فعلا خداحافظ پارامسی عزیز
از همه دوستان التماس دعا
خیلی زیاااااااااااااااااااااااد
از همه دوستان التماس دعا
خیلی زیاااااااااااااااااااااااد
قبله مایل به تو |
یا حبیب الباکین
گفت : در می زنند مهمان است گفت: آیا صدای سلمان است؟ این صدا، نه صدای طوفان است مزن این خانهء مسلمان است مادرم رفت پشت در، اما
گفت:آرام ما خدا داریم ما کجا کار با شما داریم و اگر روضه ای به پا داریم پدرم رفته ما عزاداریم پشت در سوخت بال و پر، اما
آسمان را به ریسمان بردند آسمان را کشان کشان بردند پیش چشمان دیگران بردند مادرم داد زد بمان! بردند بازوی مادرم سپر،اما
بین آن کوچه چند بار افتاد اشک از چشم روزگار افتاد پدرم در دلش شرار افتاد تا نگاهش به ذوالفقار افتاد- گفت: یک روز یک نفر اما... شاعر :حمید رضا برقعی ------------------------------------------------------- توصیه میکنم به کاش میشد خدا را بوسیدسری بزنید قول میدهم غرق شوی در جملاتش
|
آقا بارها ما را به وجود فتنه های بعد از انتخابات هشدار داده اند..
نباید فراموش کنیم لیاقت احمدی نژاد را درخدمت به خلق حتی با وجود لکه ننگی مثل مشایی که هنوز هم برای من مخوف و پر رمز و راز است..
فقط این را میتوانم بگویم که :
خدایا ما را از شر خناس روزگار حفظ بفر ما
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآمین
هیچ وقت فراموش نمیکنم نذر ۳ شب نماز شب آن دو خواهر نوجوان را برای احمدی نژاد ۸۴ویا نذر آن زوج جوان را که بعد از انتخابات ۸۸قیمه ای درست کردندو (البته بماند که انقدر رب گوجه ریخته بودند که هر چه دیگ را میشستند رنگش نارنجی بود)بگذریم از اینها ولی نگذریم از متن و رفتن به حاشیه... هرچند گاهی اوقات حاشیه را برایمان پررنگ تر از متن میکنند و البته با اهمیت تر ولی ما که در شب تاریک زندگی نمیکنیم
ماه ما باز هم مثل همیشه تلالو تابشش را بر ما دریغ نفرموده
خط و مشی مشخص است بسم الله
پیشینیان با ما در کار این دنیا چه گفتند؟
گفتند:باید سوخت، گفتند:باید ساخت
گفتیم:باید سوخت، اما نه با دنیا که دنیا را
گفتیم باید ساخت، اما نه با دنیا که دنیا را
پیکر بی سر شهید برونسی در شرق دجله پیدا شد..
یا زهرا... ایام ایام فاطمیه است و حکمتش چیست
راز برونسی با فاطمه زهرا (س) چیست؟؟
الله اکبر
همین که دست قلم در دوات می لرزد
به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد
نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات می لرزد
«هزار نکتهء باریک تر ز مو اینجاست»
بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد
مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی
که در نگاه تو آب حیات می لرزد
تو را به کوثرو تطهیرو نور گریه مکن
که آیه آیه تن محکمات می لرزد
کنون نهاده علی سر،به روی شانهء در
و روی گونهء او خاطرات می لرزد
غزل تمام نشد،چند کوچه بالاتر
میان مشک سواری فرات می لرزد
سپس سوار می افتد ،تو می رسی از راه
که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد
□□□
وعصر جمعه کنار ضریح روی لبم
به جای شعر دعای سمات می لرزد ...
شاعر:سید حمیدرضا برقعی