حکایت هم چنان باقیست..
خواندن "خاطرات مرضیه حدیدچی"سعادتی بود که این ماه مبارک نصیبم شد . در حد توصیه کردن نیستم اما دوستان از شناختن ایشان دریغ نکنند.
روزگاری که 313 را همه فقط به عنوان یک آمار داریم ،شناختن" مرضیه حدیدچی" و حدیدچی ها، به ما می فهماند که هر کداممان جز یک کوله پر از شعار چیز دیگری نداریم.
کوله باری که باید اول از معرفت پر شود ، این اساسش را ما از اساس زده ایم و وقتی پی ریزی نداشته باشد ، تا ثریا هم که برود باز، پوچ است.
اطرافمان پر است از حدید چی ها یی که نه میشناسیمشان و نه آنطور که باید پستشان را تحویل گرفته ایم و در قبالش فقط عرق شرمی برای ما میماند و این که تکرار کنیم، آقا یار" نخبه" می خواهد نه "نخاله"..
گذشته از فضا یی که در این کتاب با ظرافت توضیح داده شده ، از افرادی گفته شده که برای هر کدام یک کتاب حرف باقیست..
کسانی که از انقلاب می خوردند ، و کسانی که از خوردنشان گرفتند ، برای انقلاب...
خانم حدیدچی ، خاطره ای را نقل میکنند وقتی مسئولیت سپاه همدان را بر عهده داشته اند . پسران امام جمعه وقت همدان با تشکیلاتی وابسته به سازمان مجاهدین همکاری داشتند و از طرف پدر حمایت مالی و معنوی می شدند .روزی ، ماشین تویوتای مصادره ای را دست یکی از بچه ای امام جمعه میبینند و دستور توقیف ماشین و بازداشت سرنشینایش را میدهند.
پدرشان هم خیلی سریع به سپاه می آید و با حالتی عصبانی می گوید که شما چه حقی دارید که با پسران من چنین رفتاری داشته باشید؟ و تهدید می کند که من شما را اخراج میکنم و...
خانم حدیدچی هم قول میدهند که به خانه شان بروند و ایشان را توجیه کنند.
وقتی طبق قولشان به خانه آن امام جمعه میروند و از ماهیت سازمان و نحوه عضو گیری اش برایش میگفتند ،احساس میکنند که فرد سومی هم دارد به این مکالمات گوش میدهد . وقتی درب یک اتاق را باز میکنند میبینند که خانم امام جمعه یک آیفون گذاشته و با ضبط صوت صدایشان را ضبط می کند.. و با وجود اینها باز هم امام جمعه و همسرش اعتراض میکنند که به مقامشان توهین شده و بعد از گزارشی که خانم حدیدچی خدمت امام میبرند و تفتیش خانه امام جمعه و کشف چند قبضه سلاح ، امام نیز او را از امامت جمعه همدان خلع میکنند.
اما در همین کتاب از فردی به نام حاج آقا مختاران گفته شده. این فرد قبل از انقلاب مغازه ی قنادی ای داشته که آن را می فروشد و خرج انقلاب میکند و از همان ابتدای تشکیل سپاه هم به یاری پاسداران میرود و به هیچ وجه حاضر نمی شود که حقوقی دریافت کند. و بعد ها می فهمند که همسر ایشان علاوه بر بچه داری و خانه داری در طی روز ، شبها جوراب می بافت و پسرش آنها را می فروخت و بدین شکل خرج زندگی را تامین می کردند.
این ها قصه های عجیب و دور از باوری نبودند، هنوز هم این حکایت ها هم چنان باقیست ....
.................................
این شبها برای سلامتی این مادر انقلاب دعا کنیم
اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضَانَ الَّذِی أَنْزَلْتَ فِیهِ الْقُرْآنَ وَ افْتَرَضْتَ عَلَى عِبَادِکَ فِیهِ الصِّیَامَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ فِی عَامِی هَذَا وَ فِی کُلِّ عَامٍ وَ اغْفِرْ لِی تِلْکَ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ فَإِنَّهُ لا یَغْفِرُهَا غَیْرُکَ یَا رَحْمَانُ یَا عَلامُ ..
انشالله دعا در حق شما مستجاب بشه...