حق

یادداشت های کم بیش روزانه یک دانش آموز
فالحق ما رضیتموه، والباطل مآ اسخطتموه
--------------------------------------------
حق آن است که آن را شما پسندیده،
و باطل آنچه شما از آن خشمگین باشید...


...........
آدرس قبلی : paramsy.blogfa.com
پیوندها

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

جمعه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۲۳ ب.ظ

دستمال یزدی یا چفیه

 

 

 

 

همه جا آن را با خود همراه دارد و به این فکر نمی کند که کسی چه می گوید!

برای خودش از آن نمادی ساخته که هر کس آن را ببیند به یاد صدای  شترق آن در کوچه های تنگ و رعبی که با خود می آورد می افتد.. به یاد آن پیچیدن بین انگشتها ، برق انداختن کفشها ، زیر چانه این و آن را گرفتن  می افتد.

به خاطر همین است که هر کس این منش را داشت چه با یقه و چه بی یقه ، چه کت روی شانه و آستین ها باز و چه کت و شلوار شیک و براق ، باز هم دستمال یزدی به دور انگشتها پیچیده است. 

حالا اگر کسی بخواهد ادای لات بودن را هم دراورد ، اول کاری که میکند آن است که هر جایی که باشد ، بر حسب موقعیتش از آن استفاده کند..

گاهی دستمال رقص باشد و گاهی عرق شرم خشک کند... فرقی نمی کند.

اینطور نیست که مناسبت خاصی از سال یا بین جمع خاصی از آن استفاده کند ، نه.

بدون ترس و بدون ریا کار خودش را میکند

به ، به به و اه اه کسی کار ی ندارد

ابهت خودش را دارد و اگر کسی برای او هیبتی قائل نبود اصراری ندارد

طرز استفاده اش آموزش نمی خواهد، چون ریا ندارد، هر جور که دل بچرخد آن هم می چرخد میتواند سجاده هم بشود حتی!فقط این روز ها جنس مرغوبش پیدا نمی شود که بگوید : شترق!

دستمال لات هاست اما اصلش را حفظ کرده اند . نگذاشته اند هر بی مرامی دستش بگیرد و ادعا کند.  

اما دستمالی هم داشتیم که گاهی سفره نان میشد و گاهی اشک روضه را پاک میکرد . سایه بان بود ، انیس زخم ها میشد ، از هجوم پشه ها حفاظتت می کرد گرمای آفتاب را سپر بود و گاهی وقتی لباس بقیه را می شستند وسیله خوبی بود برای پوشاندن صورت. که ریا نشود.

که ریا نشود و اما امروز ما وسیله خوبی برای ریا کردن از آن ساخته ایم. 

تزئین نمایشگاه ها و در و دیوار و شاید هم اتو شده اش زیر کت براقی در جمع مخلصی و همین هفته ای که پیش رو داریم اوج خودنمایی اش است. 

 

 

 

 

 

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۲۳
حق ...
چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۱ ب.ظ

.حداقل یادی از کسی که فصلی نو را آغاز کرد

 

 

موذنا به امید که میزنی فریاد؟
تو هم بخواب که  ما خویش را به خواب زدیم

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۴۱
حق ...

دستکاری هاو جعلیاتی که ردپای  آن در پاسارگاد نیز دیده می شود و خیانتی در حق تاریخ و فرهنگ ایرانی صورت گرفته که از بین چندین سند موجود به این  موارد می پردازیم.

این جنایت فرهنگی بوسیله یک مورخ غربی یهودی به نام دیوید آستروناخ انجام شده است. آستروناخ در فاصله سال های 1340 تا 1343 در مجموعه پاسارگاد کاخ هایی ساخت و آنها را به کوروش هخامنشی در 2500 سال پیش نسبت داد تا به این شخصیت موردعلاقه یهودیان هویت تاریخی مادی و قابل اثبات بخشد.    

         

 

وجود اثر ماشین بر سنگ های بنای موسوم به کاخ S در مجموعه پاسارگاد که نشان می دهد این پایه ستون ها چنانکه ادعا می شود قدمتی 2500 ساله نداشته و تازه تراش هستند شگفت آور است. سازندگان بنا هرجا به کمبود مصالح برخورده اند(مصالح پاسارگادسازان از غارت معبد یونانی جنوب تخت جمشید که به آن اشاره می شود تامین شده است) یا کار را رها کرده و یا تا حد امکان به ساختن مصالح با استفاده از ماشین های جدید پرداخته اند. این کار که به چند پایه ستون محدود می شود نمی تواند این جورچینی را پوشش دهد و خلا عدم وجود آوار، دیوارها، سرستون، پنجره و ... را پر نماید.


 

 

آستروناخ برای پاسارگادسازی تصمیم می گیرد که محل مزبور را از انظار پنهان کرده و سپس کار را آغاز کند. در این تصویر گرداگرد محل مزبور دیواری کشیده اندتا آن را از چشم های کنجکاو مردم محلی بپوشانند. چنانکه شاهدیم تعدادی از پایه ستون ها کار گذاشته شده و قلمه ستون هایی که گویی با کامیون به اینجا حمل شده اند در گوشه ای روی هم انبار گشته اند تا در جایی که استروناخ و گروه یهودی همکارش معین می کنند کار گذاشته شوند. این کاخ هم اکنون به کاخ پی(P) موسوم است. به محل بنای موسوم به زندان سلیمان در قسمت بالا و راست تصویر توجه فرمایید.

 

این تصویر، کاخ موسوم به S را نشان می دهد که به کاخ بارعام معروف است!حال چرا بارعام نیازی به دلیل نیست، همچنانکه برای سایر نامگذاری ها در این محوطه و سایر محوطه های هخامنشی دلیلی ارائه نمی شود. در اینجا نیز با ریختن تعدادی قلمه ستون برای کوروش کاخی دیگر ساخته اند.تنها تک ستون بلند در کل این محوطه در این کاخ مورد استفاده قرار گرفته است.

 

 

 

همین سنگ کتیبه دار که در تصویر قبل نشان داده شد بر هیچ استوار شده است و به جایی متصل نیست،این موضوع به راحتی نشان می دهد که متعلق به این محل نبوده و از جای دیگری به اینجا منتقل شده است. چنانکه می بینیم کاخ موسوم به P نه کاخی 2500 ساله که بنایی ساخته شده به وسیله آستروناخ یهودی در سال 1343 هجری شمسی است. این اشتیاق یهود در تاریخ سازی برای ایران باستان برای چیست؟اما چه کسی و یا کسانی و با چه هدف و غرضی اسطوره سازی و تحریف تاریخ را پی گرفته اند؟

آیا با وجود این تحریف ها ، اغراق ها ، اسطوره سازی ها و خصم های ِ نهان ِ این تاریخ سازی  ، باز هم می توان به آن اعتماد کرد؟

آیا وقت ان نشده که در پی حقیقت باشیم؟

...............................

 1.از راهنمایی های سرکار خانم مرعشی و سایت تحلیلی برهان کمال تشکر را دارم.

2. قسمت بعد به موردی اشاره خواهم کرد که شاید دلیلی برای این تاریخ سازی ها و تحریف ها باشد .

3 اگر مایل به خواندن موارد بیشتری هستید ایمیلتان را کامنت کنید

4. محتاج به دعای همه دوستان هستم

5. پست زیر بسیار جالب است، استفاده کنید

  http://montazeranzohour313.blogfa.com/post/750

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۲۶
حق ...
جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۲۸ ق.ظ

نی حدیث راه پر خون می کند

هیچ سفر سیاحتی ای تا به حال پیش نیامده که به کلی کنسل شود و بعد تنها بک روز مانده به سفر بگویند بیا.

فقط یک شب فرصت داشتم تا دانلود های  لازم راانجام دهم  و اطلاعات لازم را بگیرم . نگاه مختصری ک داشتم  از غرب نویسی ها چیز زبادی دستگیرم نشد و تمرکز نوشته ها بیشتر به جنوب بود.

به شوق بازی دراز حرکت کردم و چند ساعت اول سفر متوجه شدم که سفر، 5 روزه شده  و به  خانقاه عرفان نمیروبم.

اولین یادمان مرصاد بود.تنگه  مرصاد که 5 شهبد گمنام ساعت 3 شب مهمان نوازی کردند. تنها استانی بودیم که اجازه میدادند شب را آنجا باشیم.... و شهدای بیدار هیچ وقت با خواب از ما پذیرایی نمیکنند  جاده مرصاد همان جبهه شش متری منافقان بود که حالا به گور طویلی در دوطرف جاده تبدیل شده بود . دو کوه تپه مانند با هیبت ترسناکی بودند و تنها جایی بود که یادآور میشد ، دشمن همیشه در کمین است. خاطرات پاسدار جانباز مرصادهم  بماند که با تهدید راوی مان گفته شد و روضه ای بود برای خودش جانباز شدن فردی متولد سال 60 در سال 90 .

پاوه دومین زبارتگاه بود . راوی کرد ، چنان با صلابت از استقامت پاوه میگفت که همه کم آوردند . انجا بود که فهمیدم سنگر اول و آخر مقاومت یکی است . این خیلی حرف سنگینی بود . از ولابت گفتن کردها ما را شرمنده میکرد. از تهدید هایی که پاوه می  شد و از چمران پاوه ای ها گفت که با چمران ما خیلی فرق داشت.

اما بانه بانه بانه .... 24 کیلومتر دور تر از هیاهوی بازار دره ایست غریب... شاید این تنها زیارتگاه شهدای گمنامی باشد که میتوانید عکسشان را هم بالای مزار ببینید و روی مزارشان نوشته باشد : " شهید غریب گمنام"

 

                                     

                                                                                                                                                                               

راوی که با سوره کوثر شروع کرد و با صدق الله العظیم به پایان  رساند ، مهمان نوازی اش را گوش زد کرد . نحوه شهادت را سانسور کرد اما گفت که این 10 رزمنده بدون سلاح برای سازندگی و رسیدگی وارد روستا های اطراف شده بودند و منافقان اسیرشان میکنند برای فروش به بعثی ها و بعد از 9 ماه اسارت در حالی که با پای برهنه دره را تا مرز طی می کردند به خاطر مستقر بودن سپاه در مرز بعثی ها دستور میدهند که خودتان هر کاری خواستید  بکنبد. وقتی از دره عبور می کردند مردم روستا ده نفر را پای برهنه و دست بسته میبینند و به ماموستای روستا خبر میدهند و مردم به گونه ای از انها می خواهند که اجازه دهند برای این ده اسیر آب و نانی بیاورند. هر ده نفر از خوردن امتناع میکنند و ماموستا دلیلش را میپرسد ، اما حاضر به سخن گفتن نمی شوند . تا این که بسیجی ای که از هم جوان تر بود میگوید امروز 17 رمضان است .همه متحول می شوند و منافقان فورا اسیرانشان را از  روستا دور می کنند . چند روز بعد چوپانی ده نفرشان را در دره مییند که ( به قول راوی به طرز فجیعی شهید شده اند و به قول امام جمعه شهرمان که بعد از راوی روضه خواند ، با داس  س ر بریده بودند) و ماموستاو مردم روستا پنهانی پیکر پاکشان را بالای کوه ، کنار چشمه می اورند و چشمه ، میشود چشمه شهدای امروز .... شهدای فکه و طلاییه و شلمچه و هویزه اگر هر کدام یاد آور معصومی بود اما شهدای بانه همه چیز را باهم دیدیم و روضه آنجا شد رو ضه کوفه تا شام ...

باید برمیگشتیم ، آخر سفر مان بود اما حتی راهنمای کاروان هم فکرش را نمیکرد که آخر سفرمان ختم شود به دوکوهه ای که شهدا سفرشان را از آنجا شروع میکردند... و چه سفریست که پایانش تازه اغاز سفر باشد

و حاج منصور بود که میخواند " قدم گاه شهیدان است ، اینجا"

 

 

.............

 قسمت سوم را ان شالله هفته آینده ثبت میکنم.

                                                                                                                                                                                                                           

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۲۸
حق ...
شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۲، ۱۱:۲۰ ب.ظ

قسمت دوم/واقعیت کوروش !

                           

از گذشته‌های خیلی دور مسئله‌ی انطباق ذوالقرنین با شخصیت‌های تاریخی مطرح بوده است. این انطباق در مرحله‌ی اول بیشتر در منابع اهل تسنن دیده می‌شود و در طول هزارساله‌ی اول تاریخ تشیع این انطباق کمتر صورت گرفته است. در تفاسیر 4 شخصیت به عنوان مصداق ذوالقرنین معرفی شده‌اند.

ظاهراً قدیمی‌ترین کسانی که این نظریه را مطرح کرده‌اند یکی ابن سینا است که در شفا این موضوع را مطرح کرده و دیگری فخررازی است. این دو نفر ظاهراً ذوالقرنین را همان اسکندر مقدونی مشهور می‌دانند که فاتح ایران بوده است.

           
گزینه‌ی دومی که در گذشته‌های خیلی دور مطرح بوده تطبیق ذوالقرنین به یکی از پادشاهان یمنی است.

 

                             

 

در القاب این پادشاهان کلمه‌ی «ذو» زیاد به کار می‌رفت و می‌گویند ذوالقرنین هم از جمله‌ی همین پادشاهان است. در اشعار قبل از اسلام یمن هم اشعاری از شعرای یمنی هست که به وجود ذوالقرنین در میان پادشاهان یمن افتخار می‌کردند. ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه و ابن هشام از طرفداران این نظریه بوده‌اند. ظاهراً ابوریحان خیلی روی این قضیه اصرار دارد.

نظریه‌ی سومی که بعدها مطرح شد مربوط به سر احمدخان هندی می‌شود. او نظرش بر این بود که ذوالقرنین نه اسکندر است و نه پادشاه یمنی، بلکه شخصی به نام شین هوآنگ تی است. این شخص یکی از امپراتوران چین بود که دستور ساخت دیوار چین را داد. ایشان صرفاً به دنبال یک سد محکمی می‌گشته است که مانع حمله‌ی اقوام وحشی باشد و تنها موردی که با آن برخورد کرده دیوار چین بوده است. البته ظاهر دیوار چین با آن چیزی که در قرآن آمده متفاوت است.  وکسی جز خود احمد خان طرفدار این نظریه نبوده.

بعد از این آقای ابوالکلام آزاد، که ظاهراً خیلی تحت تأثیر آرای سر احمد خان هندی بود، نظریه‌ی چهارمی را مطرح کرد و ذوالقرنین را همان کوروش دانست. به نظرم قبل از ایشان کسی این مسئله را مطرح نکرده است بعدها این نظریه طرفداران بسیاری پیدا می‌کند.

ممکن است بعضی از افراد صریحاً نگفته باشند ما این نظریه را پذیرفته‌ایم، اما در فحوای کلامشان این موضوع به چشم می‌خورد. اولین کسی که این نظریه را وارد شیعه می‌کند مرحوم علامه‌ی طباطبایی است. حدود 60 یا 70 صفحه از تفسیر المیزان به این موضوع اختصاص دارد. بعد هم دیگران از ایشان تبعیت می‌کنند. آقای مکارم شیرازی هم در کتاب تفسیر نمونه‌ پنج شش صفحه‌ای به این نظریه پرداخته‌اند. ظاهراً آقای جوادی آملی هم این نظریه را بر سایر نظریه‌ها ترجیح داده‌اند.

 

اطلاعات ما درباره‌ی کوروش کاملاً از غرب آمده است؛ یعنی، حتی یک کلمه‌ درباره‌ی کوروش در منابع درجه‌ی یک فارسی وجود ندارد. تمام کسانی که در این رابطه پژوهش کرده‌اند و به ما اطلاعات داده‌اند، غربی‌اند و اکثرشان یهودی‌اند. از همه مهم‌تر این که اطلاعاتشان تطبیق عجیبی با تورات دارد.

همان طور که بیان شد، آیه‌ی شریفه می‌گوید که ذوالقرنین بنده‌ی صالح خدا بوده است. ضمن این که ممکن است اصلاً او موجودی غیر از آدم باشد، چرا که ذوالقرنین صاحب دو شاخ است. به هر حال، قرآن می‌فرماید او بنده‌ی صالحی بوده است. بنابراین آیا می‌توان او را با «اسکندر مقدونی» منطبق کرد؟ آیا او بنده‌ی صالح خداوند بوده است؟تاریخ‌نگاران درباره‌ی اسکندر نوشته‌اند که او شراب‌خوار بوده و قتل و غارت‌های بسیاری مرتکب شده است. وقتی او به جایی حمله می‌کرد، زمین سوخته به جا می‌گذاشت و همه چیز را نابود می‌نمود. چگونه می‌توان چنین فردی را با عبد صالح خدا تطبیق داد؟

بنده از علمای تاریخ سؤال می‌کنم که چند سال است سلسله‌ی هخامنشیان شناسایی شده است؟ به عبارتی دیگر، از چند سال پیش بشر می‌داند که سلسله‌ای به نام هخامنشیان وجود داشته است؟بر اساس اسناد موجود، اطلاعات ما درباره‌ی هخامنشیان به 60 سال نمی‌رسد؛ یعنی، هنوز یک قرن نشده است که ما می‌دانیم سلسه‌ی هخامنشیان وجود داشته است. تا قبل از آن هیچ کس چیزی درباره‌ی هخامنشیان نمی‌دانسته است. فردوسی وقتی از پادشاهان باستانی ایران صحبت می‌کند، هیچ اسمی از پادشاهان هخامنشی نمی‌آورد، چون اصلاً نمی‌داند هخامنشیان چه کسانی هستند. در صحبت‌های بعضی از دوستان این تناقض وجود دارد که از یک سو می‌گویند اسلام و ایران مدیون فردوسی است و از سویی دیگر از کسی تجلیل می‌کنند که اصلاً فردوسی او را نمی‌شناسد.

 

 

                    

بعد می‌گویند منشور او نسخه‌ی حکومت‌داری دوران جدید است. نسخه‌ای که فردوسی اصلاً آن را نمی‌شناسد. چگونه می‌توان این دو گزاره را با هم جمع کرد؟ این هم از طنزهای روزگار ماست. ضمن این که وقتی بیشتر از 60 سال نیست که هخامنشیان را می‌شناسند، قطعاً کورش را هم بیشتر از 60 سال نیست که می‌شناسند، چون او پادشاه سلسه‌ی هخامنشی بوده است.

سؤال دوم این است که چه کسانی کورش را به ما شناسانده‌اند؟ اطلاعات ما درباره‌ی کورش از کجا آمده است؟ آیا خودمان تحقیق کرده‌ایم تا کورش را بشناسیم؟ یا این که با واسطه اطلاعاتی درباره‌ی او به دست آورده‌ایم؟ علمای تاریخ می‌دانند، اطلاعات ما درباره‌ی کورش کاملاً از غرب آمده است؛ یعنی، حتی یک کلمه‌ درباره‌ی کورش در منابع درجه‌ی یک فارسی وجود ندارد.

 

در واقع هیچ اطلاعات دست‌ اولی درباره‌ی او به زبان فارسی نداریم که یک محقق و پژوهشگر ایرانی یا مسلمان و یا حتی شرقی آن را نوشته باشد. تمام کسانی که در این رابطه پژوهش کرده‌اند و به ما اطلاعات داده‌اند، غربی‌اند و اکثرشان یهودی‌اند. از همه مهم‌تر این که اطلاعاتشان تطبیق عجیبی با تورات دارد؛ یعنی، منجی بنی‌اسراییل که آن‌ها در تورات از او اسم برده‌اند کورش نام دارد و مشخصاتش دقیقاً مانند همین کورش است...... ادامه دارد .....

 

---------------------

برگرفته از گفتگوی آقایان

 "علی ریاحی "پژوهشگر تاریخ اسلام و علم الحدیثو "سیدحسین علوی" پژوهشگر تاریخ ایران و مسائل فرهنگی  با پایگاه تحلیلی تبیینی برهان.

۲۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۲ ، ۲۳:۲۰
حق ...