حق

یادداشت های کم بیش روزانه یک دانش آموز
فالحق ما رضیتموه، والباطل مآ اسخطتموه
--------------------------------------------
حق آن است که آن را شما پسندیده،
و باطل آنچه شما از آن خشمگین باشید...


...........
آدرس قبلی : paramsy.blogfa.com
پیوندها

۴ مطلب در تیر ۱۳۹۰ ثبت شده است

این روز ها که دیگر بعضی ها بیشتر پیدیشان میشود و حسابی اکتیو میشوندو چند روز دیگر هم برق کت وشلوار هایشان سر درونشان را آشکار میکند و بعضیهاشان هم ، لابد مرتفع تر شدن عمامه شان که باز هم بساط خرابکاری به را بیافتد. اصلا کت پوشیدنشان در گرمای 50 درجه هم هین را زار میزند..

آقایانی که تا قبل  از بهارستان نشینی شان قسم به خون شهدا خوردن برایشان آب خوردن می شود ، که البته درست هم میگویند طفلکی ها ، قسم میخورند... اما قسم می خورند به خون شهدا که پا بگذارند بر آن و تا هر جا که خواستند بروند.

کم کم سر و کله شان در برنامه ها توی ذوق میزند از نعش کشون و عروس کشون و بله برون و ... و سامانه پیامکی ها هم که رفته اند روی ویبره.

همین چیز ها را آدم ها میبیند که حالش به هم میخورد از مجلس ، میبیند قسم خوردن ها را و بعد 100میلیون هایی را که راحت از گلوی پاره شده شان پایین میرود.

از مجلس که شاید 20% شان صادق باشند ، از قوه قضائیه ، از نیروی انتظامی جان بر کف!!!و از مجمع تشخیص استوانه های نظام ( که حرفش را هم نزن) حالت به هم میخورد.

کاش کسی این را به گوش آقایان میرساند که:

از طلا گشتن پشیمان گشته ایم

                                    مرحمت فرموده ما را مس کنید

باور کنید اگر کم بودند همه راضی بودیم زود طلا شوند و گم شوند ، ولی درد کم نبودن و گم نشدنشان است

هر چقدر هم به این جماعت بگویی ..که انگار نرود میخ آهنین در سنگ.. پس این را تقدیم میکنم به ملت معذب از دست این اکثریت :

زمین شوره سنبل بر نیارد

                                   در او تخم عمل ضایع مگردان

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۰ ، ۱۱:۴۸
حق ...
سه شنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۰، ۱۱:۲۵ ق.ظ

وقتی ولی ندا دهد که آیا کسی هست..؟

امروز ولادت حسین(ع) است ، فردا عباس(ع)و بعد سجاد(ع)و.....

مکن ای صبح طلوع

صبح دم عاشورا می خوانیم این را ، دلم می لرزد بگویم این را  که (شب ولادتش هم باید بخوانیم) ..هیچ چیز تاب حسین را ندارد...و چه سنگین است برای دل و ...

دو ماه حسین را پر رنگ تر میکنیم و تشریفات خاصی هم داریم برای خودمان ، که فقط برای خودمان و نه لبیک به حسین که هنوز هم هستند در میان گریه کنانش که" هل من ناصر ینصرنی " حسین ، در صدای آواز خوش مال و فرزندشان گم شده است... واین همان شعوریست که شور شده است...شاید اینگونه پندارند که شوریست این ، ولی  حسین فقط آوای نامش لرزه ای بر تن  می اندازد ، که اگر برایش اولین بار باشد شنیدن نام والای حسین نمیداند چرا اشک دلش می ریزد و شاید این هم قراردادی  دیگر بوده باشد در همان عالمی که فطرت همه مان خدا جو شده بود ..شاید همانجا روضه  ای از عاشورا خوانده بوده اند برایمان و از زینب  و عباس و حسین و زینب و زینب...

و با حسین بود که تحمل سیخ و اتوی داغ و هزار وحشی گری دیگر حرامیان بر فرزندان خمینی سهل شد و حماسه ها هم در پی اش ...که اگر مصیبت عظیم حسین نبود، و اگر اشک ها برای او نمیریخت امروز هیچ کس تحمل سختی با ولی بودن را نداشت.

هر بلایی که بر سر بشر آمد، همان روز با ولی نبودن بوده و درست همان روزی بوده که ندای نفسش لبیک گفته..و یقین داشته باشیم هرکس که با ولی نباشد ،  دینش می لنگد..، و هر کس در دینش می لنگد  در سیاستش  همچنین..و این رسم را دیری نیست که -دیده ایم-..

رسم، رسم روشنیست و همیشگی . از خوارج گرفته تا همین فتنه 88 ثابت بوده. اما وقتی از فتنه حرفی می آید  باید غبار و بی وضوحی را هم دنبالش بیاوریم که این حل نمی شود جز با دلی محکم از شعور حسین و چشمی بصیر با اشک حسین  که این ها همه از ولایت است  وگرنه نمی توان آبروی سالم به در برد..

 و امروز ولی هشدار داده اند به فتنه هایی دیگر . البته سخت تر ، که شاید تا الآن خیلی هامان هم در دامش افتاده باشیم

این که مادام  ولی امر میکند به وحدت، گوشزدیست به ما که مراقب باشید..

اگرچه گاهی دم نزدن از چیزی برای کسی که رنج میبرد از آن سخت است.. ولی امروز دم  زدن از آن عین لبیک به نفس است چرا که نهی کرده ات ولی از آن..و خواسته ی نفس فرقی نمی کند که مال باشد یا جاه باشد  یا  گفتن چیز هایی که ولی تو را به پرهیز از گفتن پرداختن  به آن دعوت کرده..

اگر دیروز حب ولی را فیلتری برای سوا کردن جاهل و عاقل و باطل می دانستینم  امروز غبار فتنه درست  خودش را به شکل همان فیلتر در آورده که تنها را ه تشخیص این دو از هم  عمل است.. نه این که ولایت  و ارزش ها و ارمان ها نقل زبان هر کس و ناکسی شود که از آن مایه بگذارد و دهانی بچرخاند و کذایی جا کند خود را در دل ملت که البته کور خوانده است و هرکس که اینچنین پنبه را –حالا دانه دانه یا لپ لپ خورده ، چه در خواب و چه در بیداری- شکر خورده..

دیگر کسی اجازه نمی دهد خاطرات تلخش با علی دوباره تکرار شود که هنوز هم دارد در دردش می پیچد

اینبار دیگر کسی اجازه  نخواهد داد که نور چشمش  پیر شود و غریب که ندای این عمار را سر دهد

 آخر دردیست دیرینه وقتی ولی ندا دهد که آیا کسی هست..؟ 

 

 

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۰ ، ۱۱:۲۵
حق ...
دوشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۰، ۱۱:۲۲ ب.ظ

حاشیه ی پر رنگ تر از متن

ساعت 3 نیمه شب شنیدیم ، جهاد اقتصادی را. حتی تا چند روز هم صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران لطف کردند و هر شبکه ای را که نگاه می کردیم ، گوشه ای، - حالا راست یا چپش را نمی دانم- ، ولی گذاشتند آرم سال جهاداقتصادی ..

حالا 3ماه گذشته است از آن و ما هنوز هم همان پیامک و کلیپ این عمار را پخش می کنیم..ولی از خودم شروع می کنم ، این جهاد اقتصادی را که ره برت ، ره نشانت داده ،آیا قدمی هم برداشته ای ؟

آقایانی که فقط "چفیه بسیجی" شان سفید و اتو کشیده با تاهای منظم و خاصی است و دور آن گردن های کلفتشان ، در مناسبت های خاصی به چشم می آید،میتوانند در سخن رانی هایشان 2 پاراگراف درود بفرستند به پیامبران و صالحین و عابدین و ساجدین و... ولی یک کلام نمی گویند چه کردیم و چه می خواهیم کنیم.

همین چند ماه پیش یکی از نمایندگان مجلسمان لیست بلندبالایی را درج کرده بود در روزنامه که از شرکت در صبحگاه فلان دبستان درونش بود(که حتما جان کنده بودند این مربیان و بچه دبستانی های بیچاره و گلو پاره کرده اند که سرود بخوانند برای آیت خدا در زمین)تا...اهدا خودکار به دانش آموزان موسم عید که نام مقدسش هم روی آن چاپ شده بود..

قبل از جنگ همه می گفتند کاش در رکاب ابا عبدلله بودیم ..بعد از جنگ همه می گویند اگر بودیم ...ولی حالاکه هستیم .مگر ولی امر به جهاد نکرده؟ و جهاد بر مرد و زن واجب نیست؟؟

فکر کنم پسر 9 ساله ای که جعبه ای  از جوجه رنگی هایش را در سایه ی دیوار خانه شان می فروشد ، اقتصادی ترکار کرده باشد تا مثلا فرماندار. ببخشید" جناب آقای فرماندار"مدظله العالی"

خود ما می توانیم حتی در همین بحث های دوستانه و بعضاَ خاله زنکی که خاله و عمه و زن دایی و.. نشسته اند فرهنگ سازی کنیم که یک پنجم در یک سال حق امام است و کار سختی هم نیست مطلع کردن کسی که حتی نمی داند این بر او واجب است..کسی که فکر میکند خمس فقط  بر اغنیا واجب است ، باید مطلع شود که این بر گردن همه است..

اموزش و پرورش را که قربانش بروم انگار آقا، نام سالی را که می گذارد برای موضوع مسابقات و فعالیت های پرورشی شان  است .

من فقط استان خودمان را می دانم، که آموزش و پرورش جز موضوع مسابقه ی روزنامه دیواری و آبرنگ و تحقیق و ...کار دیگری برای این جهاد انجام نداده اند و نمی دهند، دریغ از یک جلسه توجیهی و یا بحث و..و بعضی معلم ها هم که فارغ اند شاءالله..

رضا امیر خانی در کتاب سرلوحه اش یادی کرده بود از کسی به نام "حاج عبدالله والی" که پیامبر بشاگرد خوانده بودش ..این حاج والی ساخته بود آنجارا ..بشاگرد پربود از کسانی که نماز را اینگونه می خواندند:     بسم الله بسم الله بسم الله و به رکوع میرفتند و حاج والی نصفی از عمرش را فقط برای تصحیح حمد و سوره ی اهالی بشاگرد و روستا های اطراف گذاشته بود..وقتی به امام گفته بودند که این حاج والی را بگو که بیاید جبهه امام  فرموده بود " احتمال نمی دهی  که یکی از یاران امام زمان در منطقه ی بشاگرد باشد؟ جبهه ی شما همین بشاگرد است..."

* به گردن هر کسی است که بداند و بخواند و ..و نخواهد فرهنگ خمس را ترویج کند ..حتی برای پیرزن همسایه اش...*

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۰ ، ۲۳:۲۲
حق ...
جمعه, ۳ تیر ۱۳۹۰، ۱۱:۴۶ ب.ظ

پهلوانان نمی میرند

چشم همه شان برقی دارد که میگیردت تا بی نهایت .

نه برقی که بخشکاندت و تکان نخوری ، که به تو حرکت می بخشد و می گوید بیا..بیا تا نگندیده ای.

بیا وببین که خدا دست نیافتنی نیست..و وقتی وارد محفلشان می شوی ، میبینی که هیچ نیست جز خدا.

واگر آنی  خدایی نباشی ، کا رت پیش نمی رود ..

جان دادن سخت  است ، جان گرفتن هم . ولی شاهد جان بودن شیرین...

که این راز برق چشمان همان برق شهود است..

جان دادن سخت است، تا وقتی که شاهد جانان نیستی ، اما اگر شهید شدی جانان را میخواهی ..

"آن روز که از همه چیز گذشتی شهید خواهی شد"

گذشتی؟؟

نمی دانی؟

خودت را محک بزن ! این را تصور کن! فقط تصور کن ، که شاید تحمل تصورش را هم نداشته باشیم.

تصور کن که شرط وارد نشدن گلوله ای به مغزتص فقط گفتن این جمله است"به نیرو ها بگویید بیایند"

آنگاه همه چیِِِِزِ  خودت را حفظ میکنی. ولی ، ولی دیگر به همه چیز دست نخواهی یافت...

فرق بین این دو همه چیز را فقط با یک راه میتوانی بفهمی ، راهی که یل باشی .. ذره ای از عباس در تو باشد...که رستم باشی... که زال باشی.... "رستم زال "ی که با سیمرغ و رخش کاری ندارد..رستم ما ذوالجناح را دارد و ذوالفقار را و بین الحرمین را که راه دوری نیست بین عشق و عشق و او..

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۰ ، ۲۳:۴۶
حق ...