آلزایمر تجویزی
بچه های تنبل کلاس، دلیل رفوزه شدن املایشان صدای بد معلم و سختی مداد و جیر جیر کردن صندلی و سردی و گرمی هوا و.... و حتی معاینه لازم بودن گوش هایشان بود . بزرگتر که شدند نتیجه کنکورشان از عقده ای بودنِ طراح سوال بود، استاد لج کرد و نمره نداد، جامعه بود که معتادشان کرد ،نبودِ محبت اطرافیان بود که به محبت محتاجشان کرد،نداشتن پارتی بود که بیکارشان کرد، لج همکار بود که اخراجشان کردو....
همیشه یک ضدیت بیرونی بود که مانع مطلوبیت اوضاعشان بود، ولی هیچ وقت اجازه ی فکر کردن به عملکرد درون را هم به خود نداده اند.
امروز هم همین افکار است که گرانی نان و ماستش را از تحریم های روی میز می داند و با نیش تا بناگوش باز شده دنبال ارزن هاییست که به ازای عزتش برایش می ریزند.وقتی بچه ای را منع می کنی از نزدیگی به آتش و لجبازی می کند ، کمی تجربه ی با مراقبت از دور هم واجب میشود که گوشه ای از حافظه اش این را هک کند که زیبایی شعله ها دلیلی برای نزدیکی شان نیست. فریب را یاد می گیرد. دنیا را می فهمد .مادر را ایمان می آورد. اما وای به روزی که شیطنت های بچه گانه اش فراموشی حافظه را هم داشته باشد و هر چند وقت یک بار هوس خطر به کله اش بزند. هر چند دلسوزی بالای سرش دارد که حواسش به همه چیز هست ، اما هر تجربه ای یک هزینه را هم دارد. دلخوری از انجاست که که چقدر باید فراموشی ای که درمانش "آگاهی" از تجربیات گذشته است، داشته ها را هزینه و درو کند؟
تعارفی نداریم، هستند کسانی که از این که حقی را که طلبکارند،را با منت می گیرند، لذت می برند. دوست دارند به عواقبی که به آن "خوش بین" نمی توان بود " امید " داشته باشند . دوست دارند بهانه های احمقانه و بچه گانه ی دیگری را جدی بگیرند و گستاخش کنند. فکر میکنند"کلید" حل مشکلاتشان دست اوست ، دریغ که اگر این فراموشی "مصلحتی" لعنتی نبود، راه به خون دل رفته را برنمی گشتیم که دوباره طی کنیم.