بخوان.......
خواستم خدا را بخندانم نخندید … خواستم خشمگین اش کنم
مهربانانه خندید …
خواستم خدا را بخندانم نخندید … خواستم خشمگین اش کنم
مهربانانه خندید …
آخر مگر چند سال فقط می توان دفاع کرد... آن هم دفاع در برابر چه در برابر دروغ .. تابیایی این فتوشاپشان را اعلام کنی میبینی ای بابا آن بغل دستی ات را شهید کرده اند و قبر و....دوباره فردایش الله اکبر چه معجزه ای زنده شده و در تلویزیون دارد صحبت میکند و .....
اگر جیکش در آمد آقایان وظیفه شناس می شوند ... فعال میشوند امر به معرو ف می کنند و از آن طرف اگر او را بکشند هم فوقش می گویند ما مصمم هستیم که پیگیری کنیم و یا می گویند : (نه خوب نیست حالا شما کوتاه بیا .. خامی کردن.. جوانی کردن...حالا شما ببخش و ...) یا همچون سیب زمینی نگاه می کنند..
این جاست که بچه حزب اللهی می شود و اول خداو و بعد ایمانش و بعد آقایش و بعد حضرت ماه را که چون خودش مظلوم است.و خودش که سپرش هست
اصلا چرا یکبار هم که شده بچه حزب اللهی حمله نمیکند.. الله اکبر الله اکبر
اصلا چرا یکبار هم که شده بچه حزب اللهی حمله نمیکند..
اصلا چرا یکبار هم که شده بچه حزب اللهی حمله نمیکند..
اصلا چرا یکبار هم که شده بچه حزب اللهی حمله نمیکند..
با سنگ ها بگو که چه اندیشه می کنند
حتی بدون بال کبوتر کبوتر است...
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
به مرغ و گوسفند و گاو گفت.
ولی آنها گفتند :"به ما ربطی ندارد"و این مشکل توست
ماری در تله گیر کرد و زن خانه را گزید.
مرغ را کشتند و برای زن سوپ درست کردند
گوسفندرا کشتند برای پذیرایی از عیادت کنندگان
و گاو را کشتند برای مراسم ترحیم
و در تمام این مدت موش در سوراخ دیوار می نگریست و میگریست
بال تنها به پرستو غم غربت داده ست