بخوان...
پیشینیان با ما در کار این دنیا چه گفتند؟
گفتند:باید سوخت، گفتند:باید ساخت
گفتیم:باید سوخت، اما نه با دنیا که دنیا را
گفتیم باید ساخت، اما نه با دنیا که دنیا را
پیشینیان با ما در کار این دنیا چه گفتند؟
گفتند:باید سوخت، گفتند:باید ساخت
گفتیم:باید سوخت، اما نه با دنیا که دنیا را
گفتیم باید ساخت، اما نه با دنیا که دنیا را
پیکر بی سر شهید برونسی در شرق دجله پیدا شد..
یا زهرا... ایام ایام فاطمیه است و حکمتش چیست
راز برونسی با فاطمه زهرا (س) چیست؟؟
الله اکبر
همین که دست قلم در دوات می لرزد
به یاد مهر تو چشم فرات می لرزد
نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات می لرزد
«هزار نکتهء باریک تر ز مو اینجاست»
بدون عشق تو بی شک صراط می لرزد
مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی
که در نگاه تو آب حیات می لرزد
تو را به کوثرو تطهیرو نور گریه مکن
که آیه آیه تن محکمات می لرزد
کنون نهاده علی سر،به روی شانهء در
و روی گونهء او خاطرات می لرزد
غزل تمام نشد،چند کوچه بالاتر
میان مشک سواری فرات می لرزد
سپس سوار می افتد ،تو می رسی از راه
که روضه خوان شوی اما صدات می لرزد
□□□
وعصر جمعه کنار ضریح روی لبم
به جای شعر دعای سمات می لرزد ...
شاعر:سید حمیدرضا برقعی
یابنت محمد
یا قره عین رسول الله
یا سیدتنا و مولاتنا
انا توجهنا وستشفعنا
و توسلنا بک الی الله
و قدمناک بین یدی حاجاتنا
یا وجیهه عندالله
اشفعی لنا عند الله ...
من یک زره برای جهازش فروختم / او عزم جزم کرده بمیرد برای من!
شهید سید مرتضی اوینی
یادش با ذکر یک صلوات گرامی باد
گنجی داشتیم که رنج شد
گنجی داشتیم نهفته بود ، پر از رنج ، ولی فقط گنجی اش را فهمیدیم.
رمز گنجی ما نهفته ماند ، تا اینکه گنج ، خودش رمزش را فهمید.. از روزی که "صادق گنجی " ما با رمز به رمز جهان پیوست و شاهد شهید شد ، امروز ما فقط پارکی را به اسمش کردیم
و فقط به اسمش که نه به نامش ، نامش را که در همان پارک ، بین موسیقی های مزخرف شهرداری دفن کردیم..
و کمی آنسو تر توجه نداریم به آن پنج گنجی که که در زمینمان آرمیده اند و منتی بر مایند چرا که نعمت و رحمت مان به واسطه آنهاست...
بگذریم از این پارک و گنج و رمز و راز و... را که در همان موسیقی جا گذاشتیم .. بگذریم.. امروز حتی شهرداری به خودش اجازه این را هم نمی دهد که زیر بنر های نصب شده در شهر پشت نام این گنج مقدس نام "شهید "را بگذارد..
کاش حتی عکسش را هم در آن پارک نصب نمی کردیم..
عکس شهید را گرامی میداریم، نامش را اسم می کنیم، و عکسش عمل میکنیم....
وارد خرمشهر که شدیم ساختمانهای زخمی دوران جنگ را به بچه ها نشان میدادم. میگفتم خدایا یک ساختمان اینقدر گلوله خورده چه برسد به بقیه در خونین شهر.... دشمنان احمق ما را ببین
جلوتر را که نگاه کردم علمک دشمن را بین یکی از پنجره های همان ساختمان دیدم.. گفتم عجبا کجایی؟؟؟؟ دشمن دست از این ساختمان زخمی هم بر نداشته . ما را باش!!!!؟؟
ولی وقتی به چشم های سرخ و اشک آلود بچه ها که نشان می داد از کربلا سرچشمه میگیرد این اشک ها گفتم: الله اکبر!!!هنوز هم نشناخته دشمن ابله این امت حیدری را .. .