حق

یادداشت های کم بیش روزانه یک دانش آموز
فالحق ما رضیتموه، والباطل مآ اسخطتموه
--------------------------------------------
حق آن است که آن را شما پسندیده،
و باطل آنچه شما از آن خشمگین باشید...


...........
آدرس قبلی : paramsy.blogfa.com
پیوندها
پنجشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۲، ۰۵:۴۴ ب.ظ

شاید ما هم روزی....

طرماح بن عدی گفت: 

حسین را وداع کردم و بااوگفتم" خدای شر جن و انس را ازتو دورکند.من برای کسان خویش از کوفه آذوقه آورده ام ونفقه آنها نزد من است.بروم  وآذوقه آنها را برسانم آن گاه ، سوی تو باز آیم انشاالله.و اگر به تو رسم البته تو را یاری کنم."

گفت : " اگر قصد یاری من داری ، بشتاب! خدای بر توببخشاید."

دانستم به مردان محتاج است.

نزداهل خویش رفتم و کار آنها راست کردم  وصیت به جای آوردم.از عجله ی من تعجب کردند. مقصود خود گفتم واز راه بنی ثعل روانه شدم تا به

عذیب الهجانات رسیدم.سماعه بن بدر را دیدم. خبر کشته شدن حسین را داد.

بازگشتم.

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۱۷:۴۴
حق ...
چهارشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۲۰ ب.ظ

همیشه پیش شما روضه ی مگویی هست

                 

 

                      هزار شکر که از خون دل وضویی هست

                      لباس مشکی ما هست، آبرویی هست

                      بیا حسین بگو تا که ما به سر بزنیم

                      میان شاه و گدا، راه گفت و گویی هست

                      همیشه سنگ غمت را به سینه ام زده ام
 
                      خوشم برای شکستن مرا سبویی هست

                      دوباره چشم شما زخم میشود، دیر است

                       مرا ببین که به چشمت هنوز سوئی هست

                       مرا برای مُحَرم دوباره مُحرِم کن

                       مُنای کربُ بلا هست و آرزویی هست

                       مرا بِکُش به همان روضه های ناگفته

                       همیشه پیش شما، روضه ی مگویی هست

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۲ ، ۲۰:۲۰
حق ...
چهارشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۲، ۰۵:۲۱ ب.ظ

بی تو اگر سرخ شود از اثر غازه بود

 

 

مشتش را پر از آب کرد که وضو بگیرد

خندید و گفت : من و خدا با هم این حرف ها را نداریم

دستش به صورتش که نزدیک شد

مکثی کرد و آب را ریخت و از گوشه لبش ، شروع به یک رنگی کرد.

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۱۷:۲۱
حق ...
چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۳۹ ب.ظ

گنگ خواب دیده ای که مخاطبش کور و کر است !

شهید حسن باقری بایک جمله وارد میدان شد

" این گونه جنگیدن به درد نمی خورد" 

 

ما فقط نمیخواهیم قدس وکربلا را آزاد کنیم بلکه میخواهیم کاخ سفید را به حسینیه تبدیل کنیم ...
شهید کوروش باباپور

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۲ ، ۱۶:۳۹
حق ...
چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۰۶ ب.ظ

ما جین می پوشیم ، پس آزادیم

تقریبا اکثر عکس العمل ها بعد از گفته های مضحک نتانیاهو ، را جع به جین و ... این شد که همه بگویند " ما جین می پوشیم ، پس آزادیم " اما هیچ کس نگفت ما " جین نمی پوشیم پس آزادیم" .

از مطرح کردن این موضع خیلی خوشحال شدم چون سوالی را در ذهن حزب اللهی های جین پوش به وجود آوده که مگر جین چه پیامی  دارد که نتانیاهو باید فکرکند که پوشیدن آن در  ایران ممنوع است؟ 

حدود یک سال پیش یادداشتی راجع به پوشش های خاص حزب اللهی ها منتشر کردیم که دوستان برچسپ طالبان را لطف کردند اما باز هم از همان دوستان سوالی دارم و آن اینکه فرق بین کراوات و شلوار جین چیست؟ آیا  اگرعادی شدن برای کراوات هم صورت بگیرد ، فرقی با جین پوشیدن دارد؟  

اما اگر هر دو را به دید پوششی نگاه کنیم که سنخیتی با فرهنگ ما ندارد ، شاید راحت تر  بتوانیم قضاوت کنیم. شاید مسئله تکراری تفاوت ظاهر و باطن باز هم مطرح شود اما باوجود این باید این نکته را هم یاد آور شد که غیر ممکن است که عقاید تاثیری در پوشش نداشته باشدو پوشش تاثیری در عقاید

..........................

این عکس از لحاظ شلوار جین پاره زیر چادر 

 

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۲ ، ۱۳:۰۶
حق ...
سه شنبه, ۹ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۵۵ ب.ظ

قسمت چهارم/ پوریم

قسمت قبل از  نمونه ای دستکاری یهودیان در تاریخ ایران باستان مثالی ذکر شد و این سوال مطرح شدکه دلیل وجود  تاریخ سازی ها چیست؟

نام کوروش در مجموع در 19 بند در تورات ( با کم و زیاد هایی در نسخ متفاوت) آمده است. وشاید بتوان این دستکاری ها را دلیلی برای اعتبار بخشی به وجود کوروش درتاریخ دانست.

اما درادامه به بخشی از تاریخ هخامنشیان اشاره میکنیم که برخلاف جعلیات تاریخی که مانور ها و تبلیغات فراوانی بر آنها صورت میگیرد ، اغلب باستان شناسان ، ورود به این مبحث را ممنوع میدانند.

 

پوریم ، نقطه ای مبهم و جنجال بر انگیز در تاریخ باستان.

              

 

 بعد از داریوش،خشایار شاه به قدرت می رسد. او صدر اعظمی یهود و البته بسیار ثروتمند به نام «مردخای»داشت.خشایارشاه(یا همان اخشورش به روایت تورات)عاشق خواهرزاده مردخای بود.این معشوقه جوان« استر » نام دارد.دختری که به پاس خدماتش به اشراف یهود،یکی از رساله های تورات به نام او نامیده شده،«رساله استر».خشایارشاه وزیری ایرانی داشت به نام«هامان»که با رفتار یهودیان دربار هخامنشیان با مردم ایران بسیار مخالف بود.یهودیان رخنه کرده در دربار مالیات های زیاد و سنگینی را از اقوام ایرانی می گرفتند و ظلم و ستم فراوانی به آنها می کردند.تا اینکه هامان تصمیم به قیام در برابر این وضعیت گرفت.خبر تصمیم به قیام «هامان» که به مردخای رسید،پس از مشورت با استر به فکر نابودی هامان افتاد.بنابراین استر با نوشاندن شراب به خشایارشاه حکم قتل هامان ، ده پسرش و مردمان ایرانی هم داستان با او را گرفت*.سربازان ارتش تحت فرمان یهودیان در طی دو روز(یعنی 14 و 15 ماه آذار»دست به قتل عام مردمان ایرانی ساکن در فلات مرکزی سرزمینمان زدند و به غیر از کشتار سیصد نفر از  بزرگان ایرانی مخالف ظلم و ستم یهودیان،بنا بر روایت خود تورات(رساله استر،باب 9)در این دو روز 77 هزار نفر از مخالفانشان را کشتند.بعد از آن به فرمان استر به خاطر کشتار هامان،ده پسرش و بیش از 77 هزار ایرانی جشنی بزرگ در دربار و میان یهودیان برپا شد و از آن سال به بعد بر یهودیان واجب شد که این دو روز را جشن بگیرند. جشنی برای قتل عام اقوام ایرانی،جشنی برای به راه انداختن یک هلوکاست واقعی بر علیه ایرانیان. آنها این واقعه را«پوریوم»نامیدند.- شاید جالب باشد که بدانید در حال حاضر در فلسطین اشغالی،هرساله صهیونیست ها این جشن را بسیار با شکوه،همراه با پایکوبی و مستی برپا می کنند-1

 

                         

 

                        

در روزهای پایانی سال 1390 اتفاقی جالب در عرصه سیاست رخ داد. در 7 مارس، نتانیاهو در دیدار با اوباما نسخه‌ای از کتاب اِستِر (Esther) را به او هدیه داد. کتاب استر (מגילת אסתר) یکی از بخش‌های عهد عتیق یا همان تورات است که این واقعه در آن ذکر شده است.

-------------

کمال تشکر را از سرکارخانم مرعشی دارم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۶:۵۵
حق ...
جمعه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۲۳ ب.ظ

دستمال یزدی یا چفیه

 

 

 

 

همه جا آن را با خود همراه دارد و به این فکر نمی کند که کسی چه می گوید!

برای خودش از آن نمادی ساخته که هر کس آن را ببیند به یاد صدای  شترق آن در کوچه های تنگ و رعبی که با خود می آورد می افتد.. به یاد آن پیچیدن بین انگشتها ، برق انداختن کفشها ، زیر چانه این و آن را گرفتن  می افتد.

به خاطر همین است که هر کس این منش را داشت چه با یقه و چه بی یقه ، چه کت روی شانه و آستین ها باز و چه کت و شلوار شیک و براق ، باز هم دستمال یزدی به دور انگشتها پیچیده است. 

حالا اگر کسی بخواهد ادای لات بودن را هم دراورد ، اول کاری که میکند آن است که هر جایی که باشد ، بر حسب موقعیتش از آن استفاده کند..

گاهی دستمال رقص باشد و گاهی عرق شرم خشک کند... فرقی نمی کند.

اینطور نیست که مناسبت خاصی از سال یا بین جمع خاصی از آن استفاده کند ، نه.

بدون ترس و بدون ریا کار خودش را میکند

به ، به به و اه اه کسی کار ی ندارد

ابهت خودش را دارد و اگر کسی برای او هیبتی قائل نبود اصراری ندارد

طرز استفاده اش آموزش نمی خواهد، چون ریا ندارد، هر جور که دل بچرخد آن هم می چرخد میتواند سجاده هم بشود حتی!فقط این روز ها جنس مرغوبش پیدا نمی شود که بگوید : شترق!

دستمال لات هاست اما اصلش را حفظ کرده اند . نگذاشته اند هر بی مرامی دستش بگیرد و ادعا کند.  

اما دستمالی هم داشتیم که گاهی سفره نان میشد و گاهی اشک روضه را پاک میکرد . سایه بان بود ، انیس زخم ها میشد ، از هجوم پشه ها حفاظتت می کرد گرمای آفتاب را سپر بود و گاهی وقتی لباس بقیه را می شستند وسیله خوبی بود برای پوشاندن صورت. که ریا نشود.

که ریا نشود و اما امروز ما وسیله خوبی برای ریا کردن از آن ساخته ایم. 

تزئین نمایشگاه ها و در و دیوار و شاید هم اتو شده اش زیر کت براقی در جمع مخلصی و همین هفته ای که پیش رو داریم اوج خودنمایی اش است. 

 

 

 

 

 

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۲۳
حق ...
چهارشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۴۱ ب.ظ

.حداقل یادی از کسی که فصلی نو را آغاز کرد

 

 

موذنا به امید که میزنی فریاد؟
تو هم بخواب که  ما خویش را به خواب زدیم

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۴۱
حق ...

دستکاری هاو جعلیاتی که ردپای  آن در پاسارگاد نیز دیده می شود و خیانتی در حق تاریخ و فرهنگ ایرانی صورت گرفته که از بین چندین سند موجود به این  موارد می پردازیم.

این جنایت فرهنگی بوسیله یک مورخ غربی یهودی به نام دیوید آستروناخ انجام شده است. آستروناخ در فاصله سال های 1340 تا 1343 در مجموعه پاسارگاد کاخ هایی ساخت و آنها را به کوروش هخامنشی در 2500 سال پیش نسبت داد تا به این شخصیت موردعلاقه یهودیان هویت تاریخی مادی و قابل اثبات بخشد.    

         

 

وجود اثر ماشین بر سنگ های بنای موسوم به کاخ S در مجموعه پاسارگاد که نشان می دهد این پایه ستون ها چنانکه ادعا می شود قدمتی 2500 ساله نداشته و تازه تراش هستند شگفت آور است. سازندگان بنا هرجا به کمبود مصالح برخورده اند(مصالح پاسارگادسازان از غارت معبد یونانی جنوب تخت جمشید که به آن اشاره می شود تامین شده است) یا کار را رها کرده و یا تا حد امکان به ساختن مصالح با استفاده از ماشین های جدید پرداخته اند. این کار که به چند پایه ستون محدود می شود نمی تواند این جورچینی را پوشش دهد و خلا عدم وجود آوار، دیوارها، سرستون، پنجره و ... را پر نماید.


 

 

آستروناخ برای پاسارگادسازی تصمیم می گیرد که محل مزبور را از انظار پنهان کرده و سپس کار را آغاز کند. در این تصویر گرداگرد محل مزبور دیواری کشیده اندتا آن را از چشم های کنجکاو مردم محلی بپوشانند. چنانکه شاهدیم تعدادی از پایه ستون ها کار گذاشته شده و قلمه ستون هایی که گویی با کامیون به اینجا حمل شده اند در گوشه ای روی هم انبار گشته اند تا در جایی که استروناخ و گروه یهودی همکارش معین می کنند کار گذاشته شوند. این کاخ هم اکنون به کاخ پی(P) موسوم است. به محل بنای موسوم به زندان سلیمان در قسمت بالا و راست تصویر توجه فرمایید.

 

این تصویر، کاخ موسوم به S را نشان می دهد که به کاخ بارعام معروف است!حال چرا بارعام نیازی به دلیل نیست، همچنانکه برای سایر نامگذاری ها در این محوطه و سایر محوطه های هخامنشی دلیلی ارائه نمی شود. در اینجا نیز با ریختن تعدادی قلمه ستون برای کوروش کاخی دیگر ساخته اند.تنها تک ستون بلند در کل این محوطه در این کاخ مورد استفاده قرار گرفته است.

 

 

 

همین سنگ کتیبه دار که در تصویر قبل نشان داده شد بر هیچ استوار شده است و به جایی متصل نیست،این موضوع به راحتی نشان می دهد که متعلق به این محل نبوده و از جای دیگری به اینجا منتقل شده است. چنانکه می بینیم کاخ موسوم به P نه کاخی 2500 ساله که بنایی ساخته شده به وسیله آستروناخ یهودی در سال 1343 هجری شمسی است. این اشتیاق یهود در تاریخ سازی برای ایران باستان برای چیست؟اما چه کسی و یا کسانی و با چه هدف و غرضی اسطوره سازی و تحریف تاریخ را پی گرفته اند؟

آیا با وجود این تحریف ها ، اغراق ها ، اسطوره سازی ها و خصم های ِ نهان ِ این تاریخ سازی  ، باز هم می توان به آن اعتماد کرد؟

آیا وقت ان نشده که در پی حقیقت باشیم؟

...............................

 1.از راهنمایی های سرکار خانم مرعشی و سایت تحلیلی برهان کمال تشکر را دارم.

2. قسمت بعد به موردی اشاره خواهم کرد که شاید دلیلی برای این تاریخ سازی ها و تحریف ها باشد .

3 اگر مایل به خواندن موارد بیشتری هستید ایمیلتان را کامنت کنید

4. محتاج به دعای همه دوستان هستم

5. پست زیر بسیار جالب است، استفاده کنید

  http://montazeranzohour313.blogfa.com/post/750

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۲۶
حق ...
جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۲۸ ق.ظ

نی حدیث راه پر خون می کند

هیچ سفر سیاحتی ای تا به حال پیش نیامده که به کلی کنسل شود و بعد تنها بک روز مانده به سفر بگویند بیا.

فقط یک شب فرصت داشتم تا دانلود های  لازم راانجام دهم  و اطلاعات لازم را بگیرم . نگاه مختصری ک داشتم  از غرب نویسی ها چیز زبادی دستگیرم نشد و تمرکز نوشته ها بیشتر به جنوب بود.

به شوق بازی دراز حرکت کردم و چند ساعت اول سفر متوجه شدم که سفر، 5 روزه شده  و به  خانقاه عرفان نمیروبم.

اولین یادمان مرصاد بود.تنگه  مرصاد که 5 شهبد گمنام ساعت 3 شب مهمان نوازی کردند. تنها استانی بودیم که اجازه میدادند شب را آنجا باشیم.... و شهدای بیدار هیچ وقت با خواب از ما پذیرایی نمیکنند  جاده مرصاد همان جبهه شش متری منافقان بود که حالا به گور طویلی در دوطرف جاده تبدیل شده بود . دو کوه تپه مانند با هیبت ترسناکی بودند و تنها جایی بود که یادآور میشد ، دشمن همیشه در کمین است. خاطرات پاسدار جانباز مرصادهم  بماند که با تهدید راوی مان گفته شد و روضه ای بود برای خودش جانباز شدن فردی متولد سال 60 در سال 90 .

پاوه دومین زبارتگاه بود . راوی کرد ، چنان با صلابت از استقامت پاوه میگفت که همه کم آوردند . انجا بود که فهمیدم سنگر اول و آخر مقاومت یکی است . این خیلی حرف سنگینی بود . از ولابت گفتن کردها ما را شرمنده میکرد. از تهدید هایی که پاوه می  شد و از چمران پاوه ای ها گفت که با چمران ما خیلی فرق داشت.

اما بانه بانه بانه .... 24 کیلومتر دور تر از هیاهوی بازار دره ایست غریب... شاید این تنها زیارتگاه شهدای گمنامی باشد که میتوانید عکسشان را هم بالای مزار ببینید و روی مزارشان نوشته باشد : " شهید غریب گمنام"

 

                                     

                                                                                                                                                                               

راوی که با سوره کوثر شروع کرد و با صدق الله العظیم به پایان  رساند ، مهمان نوازی اش را گوش زد کرد . نحوه شهادت را سانسور کرد اما گفت که این 10 رزمنده بدون سلاح برای سازندگی و رسیدگی وارد روستا های اطراف شده بودند و منافقان اسیرشان میکنند برای فروش به بعثی ها و بعد از 9 ماه اسارت در حالی که با پای برهنه دره را تا مرز طی می کردند به خاطر مستقر بودن سپاه در مرز بعثی ها دستور میدهند که خودتان هر کاری خواستید  بکنبد. وقتی از دره عبور می کردند مردم روستا ده نفر را پای برهنه و دست بسته میبینند و به ماموستای روستا خبر میدهند و مردم به گونه ای از انها می خواهند که اجازه دهند برای این ده اسیر آب و نانی بیاورند. هر ده نفر از خوردن امتناع میکنند و ماموستا دلیلش را میپرسد ، اما حاضر به سخن گفتن نمی شوند . تا این که بسیجی ای که از هم جوان تر بود میگوید امروز 17 رمضان است .همه متحول می شوند و منافقان فورا اسیرانشان را از  روستا دور می کنند . چند روز بعد چوپانی ده نفرشان را در دره مییند که ( به قول راوی به طرز فجیعی شهید شده اند و به قول امام جمعه شهرمان که بعد از راوی روضه خواند ، با داس  س ر بریده بودند) و ماموستاو مردم روستا پنهانی پیکر پاکشان را بالای کوه ، کنار چشمه می اورند و چشمه ، میشود چشمه شهدای امروز .... شهدای فکه و طلاییه و شلمچه و هویزه اگر هر کدام یاد آور معصومی بود اما شهدای بانه همه چیز را باهم دیدیم و روضه آنجا شد رو ضه کوفه تا شام ...

باید برمیگشتیم ، آخر سفر مان بود اما حتی راهنمای کاروان هم فکرش را نمیکرد که آخر سفرمان ختم شود به دوکوهه ای که شهدا سفرشان را از آنجا شروع میکردند... و چه سفریست که پایانش تازه اغاز سفر باشد

و حاج منصور بود که میخواند " قدم گاه شهیدان است ، اینجا"

 

 

.............

 قسمت سوم را ان شالله هفته آینده ثبت میکنم.

                                                                                                                                                                                                                           

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۲ ، ۱۰:۲۸
حق ...